ویژه برنامه بزرگداشت نظامی گنجوی در کتابخانه عمومی دهخدا بجنورد برگزار شد
به مناسبت سالروز بزرگداشت حکیم نظامی ویژه برنامه بزرگداشت نظامی گنجوی با حضور علاقه مندان و اهالی فرهنگ و ادب برگزار گردید.
رضا آدمیان، رییس کتابخانه مرکزی بجنورد، از برگزاری ویژه برنامه بزرگداشت حکیم نظامی به مناسبت سالروز بزرگداشت این شاعر گرانقدر با مشارکت اداره کل کتابخانه های عمومی استان، کانون خادمیاران رضوی و دانشگاه کوثر در محل سالن آمفی تئاتر کتابخانه دهخدا خبر داد.
نیره کنعانی مدرس دانشگاه کوثر بجنورد در این نشست به بررسی دیدگاهها و اندیشه های حکیم و آثار او پرداخت و اظهار داشت: اشعار نظامی به فارسی است اما محتوا و درون مایه اشعار او از فرهنگ های مختلف برگرفته شده است.
کنعانی افزود: بیتردید اهتمام لازم برای پاسداشت و احیای هویت ملی ایرانی این شاعر بزرگ اقدامی شایسته در راستای حفظ میراث فرهنگی کشورمان است.
بر اساس این گزارش در این برنامه مناظره خسرو و فرهاد به صورت نقالی توسط نوجوان توانمند بجنوردی فاطمه حصاری اجرا شد که بدین شرح است:
نخستین بار گفتش کز کجایی؟/ بگفت از دار ملک آشنایی
بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند؟ / بگفت انده خرند و جان فروشند
بگفتا جانفروشی در ادب نیست! / بگفت از عشقبازان این عجب نیست
بگفت از دل شدی عاشق بدینسان؟ / بگفت از دل تو میگویی، من از جان
بگفتا عشق شیرین بر تو چون است؟ / بگفت از جان شیرینم فزون است
بگفتا هر شبش بینی چو مهتاب؟ / بگفت آری چو خواب آید، کجا خواب؟
بگفتا دل ز مهرش کی کنی پاک؟/ بگفت آنگه که باشم خفته در خاک
در ادامه این مراسم که با هدف بزرگداشت شاعر و داستان سرای بزرگ، نظامی گنجوی و آشنایی هرچه بیشتر اعضا، به ویژه کودکان و نوجوانان، با مفاخر ایران زمین برگزار شد، بخشی از داستان خسرو و شیرین توسط گروه نمایش دانشجویان دانشگاه کوثر اجرا شد.
گفتنی است این مراسم با شعرخوانی از اثر خسرو و شیرین توسط یکی از شاعران بجنوردی که بخشی از آن در زیر آمده است و اهدای جایزه پایان یافت.
بخشی از آغاز منظومه خسرو و شیرین:
چنین گفت آن سخن گوی کهن زاد
که بودش داستانهای کهن یاد
که چون شد ماه کسری در سیاهی
به هرمز داد تخت پادشاهی
جهان افروز هرمز داد میکرد
به داد خود جهان آباد میکرد
همان رسم پدر بر جای میداشت
دهش بر دست و دین بر پای میداشت
نسب را در جهان پیوند میخواست
به قربان از خدا فرزند میخواست
به چندین نذر و قربانش خداوند
نرینه داد فرزندی چه فرزند
گرامی دری از دریای شاهی
چراغی روشن از نور الهی
مبارک طالعی فرخ سریری
به طالع تاجداری تختگیری
پدر در خسروی دیده تمامش
نهاده خسرو پرویز نامش
از آن شد نام آن شهزاده پرویز
که بودی دایم از هر کس پر آویز
گرفته در حریرش دایه چون مشک
چو مروارید تر در پنبه خشک
رخی از آفتاب اندوهکشتر
شکر خندیدنی از صبح خوشتر
چو میل شِکّرش در شیر دیدند
به شیر و شِکّرش میپروریدند
به بزم شاهش آوردند پیوست
بسان دستهگل دست بر دست
چو کار از مهد با میدان فتادش
جهان از دوستی در جان نهادش
به هر سالی که دولت میفزودش
خرد تعلیم دیگر مینمودش